ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

به هر طرف نظر کنم

شنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۸، ۰۸:۴۴ ب.ظ

من خودمو بابت همه حرفایی که میشنوم سرزنش میکنم چون خودم مقصر قرار دادن خودم تو همچین شرایطیم 

به هر طرف که نگاه میکنم احساس غربت همه وجودمو پر میکنه و بغض شروع میکنه دو دستی گلومو فشار دادن تا خفم کنه 

عذاب میکشم ...

اره من پذیرفتم 

خودم خودمو تو شرایطی قرار دادم که حالم این باشه 

فقط یه چیز 

اینبار از رفتنم هیچ نشونی ای نمیمونه ...

یه چیز از من یادگاری 

شنیدن یه جمله ممکنه دست گذاشتن رو بزرگ ترین نقطه ضعف یه ادم باشه 

ممکن یه حرف اره فقط یه حرف یه ادمو از درون متلاشی کنه

مراقب حرفامون و رفتارامون باشیم ...

  • ۹۸/۱۰/۲۸

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">