مخفیگاه
دوشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۸، ۱۰:۲۲ ب.ظ
طبقه دوم خوابگاه حموم تهی سر دوش نداره
یادمه یه بار انقد حالم بد بود فقط دنبال یه جا میگشتم زار بزنم
اتفاقی رفتم اونجا نشستم کفش و چون سردوش نداشت خشک خشک بود یادمه تا هر جا جون داشتم اشک ریختم بی صدا
کسی نفهمید من اون تایم کجا رفتم
کجا بودم و چی شد ولی بعد اون اونجا شد پناهگاه من
هروقت حس تنهایی عمیق وجودمو پر میکنه میرم همونجا دایوش گوش میدم
اینجا واقعا زندگی سخته
سخت ...
- ۹۸/۱۰/۲۳