ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

هیچی هیچی هیچی

سه شنبه, ۴ تیر ۱۳۹۸، ۱۰:۲۵ ق.ظ

دیگه هیچی راجع به هیچیم به هیچکس نمیگم.

  • ۹۸/۰۴/۰۴

نظرات (۲)

  • غریبه آشنا A
  • عزیزم خوبی؟😯😟
    پاسخ:
    اره فقط عصبی بودم ولی انتخاب درستی بود 
  • حامد سپهر
  • یه کتابی میفروختن بنام اسرار جادوگری! آخه تو بگو اگه اسراره چرا تو کتاب نوشتیش همه بدونن مزه ش بره
    خیلی حرفا رو به هیچکس نمیشه گفت
    پاسخ:
    دقیقا 
    سکوت بهترین انتخاب ممکنه 
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">