ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

وی امروز را ثبت میکند

شنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۳:۰۲ ب.ظ

نسرین بهم میگه اون سه تا ستاره رو بگیر مستقیم برو اون ستاره پر نوره منم 

بعد بهم میگه بیا برات ستاره انتخاب کنیم میگه تو اون کوچولوئه باش که نزدیک منه 

میگم اون که نور نداره میگه داره فقط دوره واس همین کم نور به نظر میاد 

همین حرفش تمام وجود منو زیرو رو میکنه 

نگاه میکنم به دختر توی آیینه و بهش میگم مگه چند بار دیگه زندگی میکنی 

وسایلمو جمع میکنم به بابا زنگ میزنم میگم من دارم میرم تنهایی و دیگه برام مهم نیست چی بشه و چی میشه فقط میخوام زندگی کنم 

من ... برای اولین بار دارم زندگی میکنم ...

به تاریخ هفتم اردیبهشت ماه هزار و سیصد و نود و هشت 

  • ۹۸/۰۲/۰۷

نظرات (۹)

کجا؟
پاسخ:
مسافرت 
به کدامین سو میروی ؟
پاسخ:
به سوی شمال شرقی
تنهایی در شمال شرقی ...خوش باشید :) 
پاسخ:
فدامدات 
سفر بی خطر😊
پاسخ:
مرسی مهربون
خوش بگذره...
پاسخ:
میسی میسی :)
سفرت سلامت😍
پاسخ:
ممنونم :) 
خوش بگذره :) کارت درسته تارا جون👌
پاسخ:
ممنون 
:) 
مسافرت به خیر و خوشی.
پاسخ:
:) 
ممنونم 
به این جسارت آفرین میگم من 👍🏻♥️
پاسخ:
:) 
به راحتی به دست نیومده 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">