ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

تلخ شده اعماق وجودم

چهارشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۸، ۰۹:۱۹ ق.ظ

انقدر توهین و تحقیر شنیدم که حس میکنم اگه محبتی ببینم بی درنگ میزنم زیر گریه 

  • ۹۸/۰۱/۱۴

نظرات (۷)

 :(((( خیلی بده
پاسخ:
اوهوم :(
عزیزم :(
پاسخ:
آرام ترین ...
منم همین طور.
پاسخ:
:(
جلوی توهین و تحقیر هرگز سکوت نکن :) بزن زیر گوششون 
پاسخ:
فکر نکنم ارزش داشته باشن بهشون اهمیتی بدم 
سعی میکنم بی سروصدا دور بشم 
ولی میشکنم...
ارزش آدمها که به  حرفهایی که‌ میشنون نیست. بیخیال :)
پاسخ:
اره 
اما شنیدن یه چیزایی خیلی سخته ...
با هم یه درد داریم.
پاسخ:
هوم
از کنارشون بی تفاوت بگذر ... 


پاسخ:
سعی میکنم
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">