ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

ناگهانی ها

شنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۷، ۱۰:۰۰ ب.ظ

من آدم ناگهانی ها بودم 

آدم دوست داشتن های یهویی از همین هایی که هرچه هم میشود ته نمیکشد مثلا مینشستم به چیزهایی که دلم میخواست فکر میکردم و میشدم نداشته های خودم برای همین معدود آدم های دوروبرم همین هایی که خواسته و ناخواسته صدایم را نگاهم را لحن صحبت کردنم را راه رفتنم را و حتی نفس کشیدنم را گوشه ای از زندگیشان داشتند مثلا یکهو نگاهشان میکنم و میگویم دوستشان دارم بی دلیل اما واقعی از همان هایی که ته دل میشود حسشان کرد مثلا بهشان فکر هم میکنم با خودم میگویم مثلا فلان چیز خیلی ته دلم را قنج میدهد بعد حس میکنم همه اش یک طرفه است کجای این دلخوشی های ساده ته دل کسی را قنج میدهد اما خب باز میگویم گور بابای این فکر ها تا کی تارای قصه نفس میکشد تهش لااقل کنار آن همه بدی شاید ته مانده ذهنشان صدایم یادشان ماند بزرگ تر که میشوم دلم بیشتر ازین چیزهای ساده میخواهد احترام ارزش توجه قرار هم نیست به نبودنشان عادت کنم 

دوست دارم 😊

  • ۹۷/۱۲/۲۵

نظرات (۲)

  • محسن رحمانی
  • :)
    پاسخ:
    :)
  • هیوا جعفری
  • خیلی جذاب😍
    پاسخ:
    :)
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">