ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

دما صفر درجه مانده

دوشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۷، ۰۱:۴۳ ق.ظ

دما صفر درجه شده 

بی حوصله مطلبی از روزمرگی میخوانمو و بی تفاوت میگویم بازگوی زندگی من 

درست سه دقیقه بعد از نشر مطلبش را میخوانم برای نوشتن میروم و درست لحظه اخر برمیگردم 

لابد اگر بی تفاوت نشده بودم باید حسودیم میشد به مخاطب همه نوشته های دنیا اما صفر درجه سانتی گراد را بیشتر حس میکنم 

شب ها خوابم نمیبرد 

یاد اشنایی آیدا و شاملو میفتم 

یا اینکه او تازه سیبیل دراورده 

یاد اینکه خالی شده ام 

دما صفر درجه است 

هیچکس نیست 

به این فکر میکنم کاش همین فردا جمع میکردم و میرفتم 

به او فکر میکنم 

آغوش گوش میدهم 

به نوشته تا کسی نباشد وجودت را حس کند وجود نداری 

به سرد شدن 

دما باز هم صفر مانده 

به لرزیدن هایم 

سرما در عمق جانم رخنه کرده 

بی تفاوت 

به سیگار پشت سیگار 

به نانوشته ها 

به خالی نشدن ها 

به نخوابیدن ها 

دلم ...

آه دلم 


  • ۹۷/۰۹/۲۶

نظرات (۱)

  • حامد سپهر
  • تا کسی نباشد وجودت را حس کند وجود نداری...
    واقعا همینطوره
    پاسخ:
    هوم
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">