نمیدانم
دلش میخواهد حرف بزند اما هیچ حرفی ندارد
با هیچکس
انگار از داخل خالی شده
هیچ موضوعی برایش جذابیت بحث ندارد
انگار هیچ چیزی نیست
هیچ چیزی مهم نیست
نمیداند کی و چگونه این بلا سرش امد اما هیچ حرفی برای هیچکس ندارد عین آدمی که نه میشنود نه حرف میزند فقط میتواند ببیند ، بی تفاوت ...
همیشه با خودش تکرار میکرد حرف هایی که کسی منتظر شنیدنشان نیست نباید زده شوند
و هر بار مطمئن تر میشد به روابط همواره یک طرفه اش
بحث این است که اگر کمرنگ میشد کم کم محو میشد گویی هرگز وجود نداشته هرگز
قرار گذاشتم
حالا که آدم های اطرافم من را نمیخواهند اصراری نیست نه صدایم شنیده خواهد شد و نه منی دیگر برایشان باقی خواهد ماند
مدتهاست کسی یادی از من نکرده و من خودم را تنها در این مقصر میدانم که این روابط یک طرفه را با حضور هراز چندگاهیم به شکل های مختلف ادامه دادم درحالی که طرف مقابلی در انتظار حضور من نبود
اما حالا دیگر با اطمینان باور میکنم ، همه چیز را ..
- ۹۷/۰۹/۰۳