ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

والس تهران چیزی فراتر از زندگیست برایم

دوشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۷، ۰۱:۰۳ ب.ظ

یک روز از دور میدوم سمتت با همه وجودم توهم بغلم کن و بچرخانم دورتادور دنیایم که اندازه آغوشت شده 

والس تهران هم در پس زمینه اش


حواسم را که جمع میکنم میبینم من بیش از نگاه ها با صداهاست که زندگی میکنم 

  • ۹۷/۰۸/۲۸

نظرات (۴)

سرشاریم از صدا و زنده ایم با صدا ...

جالب نوشتی...
پاسخ:
هوم 
ممنون
این شعر بغلیه خیلی توپه
پاسخ:
اوهوم خیلی .. 
  • ❤❤ EXOYAS ❤❤
  • شاعرش کیه؟
    شعر بغل وبلاگتو میگم...
    پاسخ:
    آقای موسوی
    معمولا زن ها با صداها زندگی میکنند،هوش شنواییشان قوی ست برخلاف مردها که چشمان تکامل یافته ترست و صداها را زود فراموش میکنند...
    اما از همه ی اینها بی رحم تر عطر کسی ست که در حافظه ی بویایی آدم جا بماند،آنوقت هرجای این دنیا که دوباره تجربه اش کنی نفس کشیدن برایت سخت میشود...
    پاسخ:
    چه شاعرانه شد 
    اما اینا هیچ کدوم به قدرت آغوش نمیرسن 
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">