پس از سالها
جمعه, ۲۵ آبان ۱۳۹۷، ۰۹:۵۴ ب.ظ
از آخرین باری که دیده بودمش مدت ها میگذشت
از پشت سرم گفت سلام.. برگشتم ، بزرگ شده بود ریش داشت قدش از من بلندتر شده بود دست داد
مغرور شده بود اعتماد به نفسش با کیک بوکسینگ بیشتر شده بود
نمیشد باور کرد این همانی بود که بابا وقتی آن روز بارانی موقع بالا رفتن از کوه در تخت جمشید دستش را گرفت من به دستش در دست بابا نگاه میکردم و به این فکر میکردم منی که دستهایم در جیب سویشرتم سرد شده بود اگر لیزمیخوردم چقدر درد داشت زمین خوردنم ...
- ۹۷/۰۸/۲۵