ماندن
دم غروب موهایم را شانه میکنم میبافم دامن میپوشم چای دارچین دم میکنم و مینشینم انار دانه میکنم رژ لب قرمز را بر میدارم به دختر توی آینه چشمک میزنم و به این فکر میکنم چند ماه اینده چه میشود
هوس نیمکت وسط شهر کتاب روبه روی خانه از قلبم جدا نمیشود دلم آکاردئون میخواهد و راه رفتن راه رفتن و نشستن بالای همان عمارتی که روی پله هایش تنهایی مینشینم و به درخت های قدیمی خیابان نگاه میکنم
دلم سیب زمینی های کافه خودمان را میخواهد
بوی ملایم عطرت مانده
من در بعضی لحظه های زندگیم مانده ام گیر کردم در بعضی اتفاق ها
دلیل ادامه باشد شاید
- ۹۷/۰۸/۱۴