ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.
و تو
از
هر آنچه
تاکنون
دیده بودم
زیباتری

بایگانی

ذوق زدگی مزمن

شنبه, ۱۲ آبان ۱۳۹۷، ۰۸:۴۴ ب.ظ
وقتی داشت آکاردئون میزد بهش گفتم میشه گوله برفی و اون وسط آهنگ شروع کرد برام گوله برفی زدن 
و من اونقدر ذوق داشتم که تو باد با موهای باز میچرخیدم و زندگی میکردم 
اون انقدر خوبه که میشه باهاش نتای لحظه به لحظه زندگیو لمس کرد 
و من همچنان ذوقشو ته دلم نگه میدارم
  • ۹۷/۰۸/۱۲

نظرات (۳)

جالب بود 
بین نوشتت گم شدم
پاسخ:
هوم
چه حس خوبی.
پاسخ:
اوهوم
چقدر قشنگ و رویایى :)
پاسخ:
:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">