گذشته ...
یکی نوشته های گذشتمو خونده ...
مهم نیست اینو از کپی کردنش فهمیدم
منو برد به اولین عاشقانه های ساده دختر قصه ...
دختر قصه ای که از ته قلبش مینوشت و اولین تجربه هاشو میگذروند
اره من عاشق شدم
برای عشقم نوشتم
و همون قدر ساده ادامه دادم
حالا روزها گذشته ...
میفهمی ؟ کلی شبانه روز
کلی ساعت
کلی اتفاق
اما من هنوزم آدم همون نوشته هام ...
همون کلمه ها
تو چی ؟ تو همون ادم هستی ؟
تو همونی ؟
ادم همون حرفا همون نوشته ها همون حسا همونی هنوز ؟
چیزی که عوض شد اطرافم بود من برا تارا موندن جنگیدم دیدی چقدر جون کندم ؟
ندیدی .. واست مهم نبود
نمیدونم
لابد با خودت میگی اینم دیوونه شد
اره من خستم از منطقی بودن
از منطقی که تو حتی باورش نداری از جدال از بحث
دلم از همون رویاها میخواد دیدی؟ حتی تصورشم برام ارزو شده
روزی چند تا آدم به نقطه ای که من رسیدم میرسن ؟ چه اهمیتی داره ... هیچی
- ۹۷/۰۸/۰۹