ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

این روزا

شنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۸:۱۷ ب.ظ

من نه از اون آدمهایی بودم که وقتی نیستم کسی بفهمه نه میخواستم یه همچین آدمی باشم 

اصولا هر جا تاجایی میمونم که حس کنم انتخابشون هستم کافیه حس کنم به هر دلیلی نمیخوان تا ول کنم برم 

کلا آدمها موجودات به شدت چرتو بیخودین 

واقعا بی معنین 

حالا این وسط ممکنه استثنا هم پیدا بشه که خیلی اتفاق نادریه 

دوست دارم بردارم برم

اینکه دیگه قیافم نسبت به هیچ چیز هیچ تغییری از خودش نشون نمیده معنی هر چی میده تکرار مزخرفیه

  • ۹۷/۰۲/۲۲

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">