ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

ساده

شنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۷:۱۳ ب.ظ

تورو با خطای ساده میکشم  درست شبیه خودم درست شبیه دنیام 

کرما سیبو ول نمیکنن برن  منم که کرمارو نمیخورم 

دیگه پیر شدیم کنار هم 

یادمه چشمات آبی بودن یه روز  امیدوارم آبی باشن هنوز

زمان همه چی رو عوض کرده 

اون چمنزاری که ترکش کردی حالا یه حجم خالی و سرده 

اون همه روزا و شادی اون رنگایی که یادش دادی  همه رو فراموش کرده 

دیگه عادت کردم به این تنهایی به یه آسمون بدون پرنده هایی که میرن با تو ...

  • ۹۷/۰۲/۰۱

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">