بد
چیزت را به من نگو چیزت را به من نده با پنجره بخواب ای سنگ جان من من روی یادتوکه یله شده بر آسمان خط میکشم با من تراوش روزانه ای است که در نبود تو تکرارمی شود تقصیر خواب نیست تقدیر ما تصادفی ست که به هیچ نمی ارزد اصلا من بداصلا من بد گوشت روی گاز مشروب روی میزما چقدر غریبه شدیم که تو تحریک نمیشوی دیگر سیگار میکشی تنت زیر زیرپوش سفید توریت شناور است هیچ چیزت را به من نگو هیچ چیزت را به من نده لطفا بگذار گمان گندم نگات در ذهن لهجه دار من با شک به هستی اجین شود اصلا من بد اصلا من بد اینجا که شعر هیچ غلطی نمی کند من هم که مست کدام شعور ما همه چیز را در مبال خانه جا گذاشتیم اطرافمان مشتی خزنده که راه به راه پوست می اندازند و حقارتشان را با تصور تخریب ما زنده می کنند اینجا کسی نمانده که حتی شکایتی کند اصلا من بد اصلا من بد هیچ کس بزرگ نیست هیچ چیز عمیق نیست هیچ کدام ما مهم نیستیم دیگر تنها سکوت سطحیِ خاک گرفته ی حجم این کتاب هاست که زنده است زمان دروغ می گوید تاریخ زنده نیست مکان توهمی ست که ما در آن سکس می کنیم چیزت را به من نگو چیزت را به من نگو چیزت را به من نده چیزت را به من نده آرام گریه کن آرام نعره بزن سوتین سیاه تو سبز می شود ریشه می دهد من هم یواشکی در خواب تو راه می روم انگار نه انگار که نیستیم دیگر آه سانفرانسیسکوی سورئال من آه پاریس بد نام شده آه فرانکفورت نفرینی میلان خسته میلان تنها کلن کلافه بخند بپاش بِشاش بَشاش و انزلی که جا گذاشتمش .
- ۹۷/۰۱/۳۱