ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

Happy bithday my dear💚

شنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۷، ۰۱:۱۶ ق.ظ

مثلا وقتی نشسته ای روی صندلی داخل کتابخانه یک نفر از پشت آرام چشم هایت را بگیرد ...

میدانم شاید ته دلت بخواهی من نباشم  اما ساکت بمانم تا اسمم را بالاخره بین همه اسم های توی ذهنت با صدای خودت بگویی 

بعد هم محکم جای همه ی چندین و چند ماهی که ندیدمت بغلت کنم و بگویم 

تولدت مبارک

بعد هم شروع کنم از همه خاطرات این نه سالی که کنارت بزرگ شدم حرف بزنم از همه نه تولدی که من بودم و چقدر زود گذشت 

از همه کلاس هایی که باهم نشستیم و گذراندیم و همه ساعتهای خنده و گریه و حرف و صدا و نگاه و لحظه و آن بغل موقع برگشتنی که یکهو پشت سرم بودی سر کلاس ریاضی 

از اول هم بغل هایت فرق داشت واقعی بود از ته دل بود میشد مدت ها دلتنگ واقعی بودن و خودت بودنت شد 

هنوز هم تو همان فائزه توی محوطه مدرسه شاهدی که صبح ها و ظهر ها موقع آمدن و رفتن از توی سرویس برایش دست تکان میدادم و تو کتاب به دست راه لبخند گرم و نگاهت را برایم کنار میگذاشتی 

هنوز هم روی مهربانی ات قسم میخورم 

اصلا نمیدانی چقدر دلم برای چندتا کمد آن طرف تر بودنت دمپایی های سفید خوشگلت و ریز نوشتن هایت تنگ شده 

برای وقت هایی که اذیتت میکردم و نمیدانستم تو بهترین دوست روزهای عمر من میشوی و کسی که روزی نگرانم میشود 

اگر نباشم آنقدر این طرف و آن طرف را میگیرد تا پیدایم کند 

هنوز هم ذوق یهویی آمدن روز تولدم را دارم کاش بودی تا یک دل سیر برایت بگویم چقدر بهت حسودیم میشود بخاطر داشتن دوستی چون من 

تا بگویم چقدر باید همه به من حسودی کنند برای داشتنت 

ماه هاست حرفی نزدم نبودم اما دلم خیلی تنگ شد و سکوت کردم 

امشب دیگر طاقت نداشتم 

تولدت مبارک من که با بودنت فهمیدم آدم واقعی و قلب مهربان ینی چه 

تولدت مبارک قشنگ ترین دوست دنیا 

بهترین و مهربون ترین و گوگولی ترین و نگران ترین قلب دنیا 

مرسی بخاطر همه این نه سالی که منو همینی که هستم پذیرفتی و حواست بهم بود 

برات بهترینارو از ته ته ته دلم میخوام 

میدونی خوشبختیت جزو دلخوشیای یواشکی ته دلمه 

امیدوارم روزای بیستو یک سالگیت گره بخوره به آرامش آرامش و آرامش 

درست شبیه خودت 

امیدوارم خنده هات مال ما باشه و شادیاتو باهات شریک بشم 

امیدوارم سالم باشی همیشه و آروم 

❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤😊

  • ۹۷/۰۱/۲۵

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">