پناهنده
سه شنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۶، ۰۳:۴۰ ب.ظ
من یک دفتردارم که پای همه حرف های دلم میماند
یک دفترکه اشک هایم را دیده.. لبخند هایم را دیده.. ورقه هایش دست هایم را لمس کرده..
یک دفتر پراز حرف هایی که هیچکس حاضرنیست پایش بنشیند
راستش را میدانی خب آدم گاهی دلش میگیرد
آنوقت ترجیح میدهد بدون حتی جمع کردن وسایلش خودش را بردارد و ببرد یک جای دور یک جای دور دور دور
که هیچکس نداند
اصلا کاش دل آدم هیچوقت نمیگرفت
یا مثلا وقتی دل آدم میگرفت یکی همیشه مثل برگه های دفتر پای دل و اشک و لبخند و دست و حرف های آدم میماند
اصلا چه اهمیتی دارد که من دلم گرفته ؟ هیچی
چشمانی مغرور و عجیب غمگین...
- ۹۶/۰۳/۱۶