ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

ویار خفگی.

شنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۵۴ ب.ظ

اگر او بود خیلی بلد بود

میدانی کلا همه خیلی بیشتر بلدند

مخصوصا او

او خیلی خیلی بلد بود

اما من...

من نتوانستم

من یاد نگرفتم

من...

بیخیال مگر اصلا این من ته کشیده اهمیتی هم برای نوشتن دارد


کاش حداقل او بود بلد بود میتوانست کاش او بیاید اصلا کاش او بیاید مثل آنموقع ها آرامت کند

هی او اگر بدانی چقدر دلش برایت تنگ شده بی تفاوت ب درس های مضخرفت نمیرسی و از ته ریش و لبخندش نمینویسی


او باتوام میدانی چقدر بهت نیاز دارد

لعنتی بلند شو جان بکن لااقل وجود بی وجودت ب یک دردی بخورد

لااقل تو ک ادعای خوب بودنت گوش زمین و زمان و من را کرکرده پاشو یک ته مانده از خوبی ات را نشانش بده ازین باورش یک چیزی درست باشد


اوی لعنتیه بدرد نخور خواهش میکنم اون به بودنت احتیاج داره بفهم اینو


من ک نتوانستم لااقل تو ک این همه ارزش نوشتن داشتی براش برو ی کاری کن


بدرد نخور

  • ۹۶/۰۱/۲۶

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">