ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

اینها هیچوقت پاک نمیشود...

پنجشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۶، ۰۶:۱۳ ب.ظ

قوی باش

بایست

بجنگ

به همه آرزوهایت برس

همه رویاهایت رویاهای من است همه رویاهایمان را بساز

خوشحال باش بگذار با دیدن لبخندت آرام شوم

به دریا خیره شو بگذار آرامش موج هایش مثل بودن هایم آرامت کند

زندگی کن

خوب تر باش

مهربان تر باش

سخت نگیر

ببخش

ستاره هارا نگاه کن

ذوق کن

اشک شوقت را لمس کن


برایم... برایم پیانو بنواز...


برایم از ته دل لبخند بزن...





+ برای دوستداشتنی ترین ساده من... برای تو...






  • ۹۶/۰۱/۲۴

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">