ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.
و تو
از
هر آنچه
تاکنون
دیده بودم
زیباتری

بایگانی

فسیلینگ!

يكشنبه, ۸ اسفند ۱۳۹۵، ۱۰:۰۷ ب.ظ

 امروز بعد از شنیدنه عقد خواهر یکی از دوستام که فقط حدود 4 سال از ما بزرگ تره یه حس کهن سالی عجیبی افتاد تو وجودم! 

الان حس یه فسیل با کلی  قدمت تاریخی  دارم!!

حس بزرگ شدن یهویی !


نمیدونم فقط طرفای ما انقد زود مزدوج میشن یا همه جای دنیا اینطوریه و فقط من واسم عجیبه!

تازه پارسالم عروسیه خواهر اون یکی دوستم بود که فقط  3 سال از ما بزرگتره!!

ی سری از بچه های مدرسه ام که الان سر خونه زندگیشونن!!



بعد هی میگن شوهر نیست!   پس اینا دقیقا با چی مزدوج میشن؟!   :|




والا بنظرم سینگلینگ(حالت نامزدوج!) انقدراام بد نیست    

حالا چراانقدعجله!؟  :|



:)


  • ۹۵/۱۲/۰۸

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">