ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

کنکور

يكشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۵، ۰۷:۴۷ ب.ظ

بهم میگه تو باید رو زیستت کار کنی باید درصدت خیلی بهتر بشه .

و نمیدونه درست در همین زمان دارم باخودم فکر میکنم تشدید هر لاندا دوم اتفاق میفتاد!!!

خب تقصیره منه که فیزیک و ریاضی دوست دارم !؟!!؟

بعد رشتم تجربیه!!!

  • ۹۵/۱۰/۱۲