ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

۲۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

  • ۰ نظر
  • ۰۷ خرداد ۹۷ ، ۲۰:۲۷

حس مخزن اسرار بودن دارم 

  • ۰ نظر
  • ۰۶ خرداد ۹۷ ، ۱۵:۴۲

بچه ها بیاید حرف بزنیم ...

  • ۰ نظر
  • ۰۲ خرداد ۹۷ ، ۲۱:۴۰

خیلی حرف دارم بزنم 

ولی یه جمله بیشتر از بقیه حس میشه 

اونم اینکه :

خیلی دلم تنگ شده

  • ۰ نظر
  • ۰۱ خرداد ۹۷ ، ۱۸:۴۳