ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

عجل معلق

دوشنبه, ۸ اسفند ۱۴۰۱، ۱۲:۴۶ ب.ظ

به آرزوهای محال فکر کنم یا به امیدی که دارم با چنگودندون تو دلم روشن نگهش میدارم ؟ 

به این فکر میکنم مهربونتر باشم 

بیشتر باشم 

اصن به این فکر میکنم که چقدر دیگه هستم 

اسم تلاشو نذارم حون کندن 

بذارم تو ذهنم مقدس بمونه 

به ورقه های یه کتاب فکر میکنم 

به اینکه چقدر دیگه ممکنه اینطوری دووم بیاریم 

به موهام 

به اغوش امن 

به دلبستگی 

به ناممکن بودن 

به نت های موسیقی 

به صدا 

به ناتوانی 

به لمس 

به محبت بی کلام 

به تن 

تنانگی 

زنانگی 

به لمس 

به صدای نفس 

به فکر 

بی وقفه فکر 

به فکر کردنهای بی وقفه 

به مهر

به هر چیزی 

به نگاه ملتمسانه 

به خودم 

دنیا اونقدر بزرگ میشه که من توش گم میشم 

اتفاقا پشت سر هم میفتن 

یه ریز 

یه بند 

و من نمیدونم با کودومشون باید پیش بیام 

  • ۰۱/۱۲/۰۸

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">