ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

هیشکی عزیزتر از خودت نیستا

چهارشنبه, ۲۶ بهمن ۱۴۰۱، ۰۹:۲۷ ق.ظ

من خیلی کارارو تنهایی کرده بودم 

مث سینما رفتن 

کافه رفتن 

پیاده روی 

مسافرت 

دیشب یکی دیگشم تیک خورد 

کنسرت :) 

آره من تنهایی کنسرت رفتم 

همه آهنگارم خوندم 

حالمم خیلی خوب بود 

امروزم بعد مدتها قراره برم به موهامو ناخونم برسم 

یکم دیگه ام پوستم

لوازم آرایشم بگیرم این دخترو دلشاد کنم من 

اره دادا 

دیگه مگه میشه گرفت جلوی من ره 😂

  • ۰۱/۱۱/۲۶

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">