ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

خستگی ناشی از خر کاری در اینجا

جمعه, ۷ بهمن ۱۴۰۱، ۰۸:۱۶ ق.ظ

این مدت خیلی خودمو اذیت کردم 

بی خوابی کشیدم 

شیفتای پشت هم رفتم 

لانگ های طولانی 

دوجا کاری 

ضعیف شدم 

اذیت شدم 

زیر چشمم گود افتاد 

چشمام میسوخت 

از بی خوابی حوصله هیچ کاری نداشتم 

خونوادمو ندیدم 

نفهمیدم امسال چطور گذشت حتی 

اما الان

الان فقط این برام مهمه که

من فقط این برام مهمه که

آروم باشم 

نه پول 

نه هیچ چیز دیگه ای مهم تر از من نیس

  • ۰۱/۱۱/۰۷

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">