ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

شاید من کاشته شده ام که احساس له شدگی میکنم

پنجشنبه, ۲۴ آذر ۱۴۰۱، ۰۴:۳۰ ب.ظ

امروز شاهد ضجه های مادر پسر ۲۲ ساله ای بودم که تشخیص کنسر مالتیپل میلوما دچار ارست قلبی شد 

هزار بار تو ذهنم از خودم پرسیدم اینجا چیکار میکنی 

CPR سنگین سه ساعته ای که هیچ تاثیری نداشت 

من قلبم رو از دست دادم 

عشق وجود ندارد 

عدالت وجود ندارد 

دوست داشتن وجود ندارد 

حس وجود ندارد 

مثل خیلی چیزهای دیگری که میخواهم بنویسم وجود ندارد و نمیتوانم 

نمیدانم .

بعضی اتفاق ها شاید بایدی هستند 

شاید توجیهی 

شاید شاید شاید 

اصلا این همه جان کندن که چه 

پسرک بیچاره 

مادرش فریاد میزد با تمام وجود نفس کشیدنش را میخواهد 

بقیه اما میگفتند نفس با زجر ؟ 

او اما قانع نمیشد 

آغوشش آخرین آغوشش 

آخ که بغض لعنتی خفه ام کرد 

آخ که کاش هزار تا کاش را میشد واقعی کرد 

تلخ است نه ؟ 

میبینی 

من در همین حجمه از تلخی دستوپا میزنم 

در همین حجمه از بی معنایی 

در آن واحد از دست دادن 

اینکه جلوی چشمت همه هست وجود یک ادم زنده نیست میشود در واقع مرگ را او که زنده است به تجربه مینشیند نه او که تمام میشود ..

  • ۰۱/۰۹/۲۴

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">