ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

شهرزاد قصه

دوشنبه, ۷ آذر ۱۴۰۱، ۰۸:۴۵ ب.ظ

با شهرزاد وقتی که مامانش عمل داشت آشنا شدم 

دم اتاق عمل منتظر مامانش بودو با تمام انرژیش استقبال کرد ازش 

شوخی میکرد شیطون بود و خوش برخورد 

حس کردم نباید دوستی باهاشو از دست بدم 

با مامانش قبلش برخورد داشتم مهربون بود راحت میشد بهش اعتماد کرد 

بعد چند بار قرار گذاشتنو کنسل شدن بالاخره امروز تونستیم بریم بیرون 

دختر خوبیه 

قابل اعتماده 

اعتماد به نفس داره 

موفقه 

مصمم 

و میشه روش حساب کرد 

دوستش دارم 

کم پیدا میشه مثلش 

باهم گپ زدیم 

شجاعتشو دوس دارم 

  • ۰۱/۰۹/۰۷

نظرات (۴)

از چ لحاظ میگی موفقه 

اره واقعا کمه دوست خوب :) 

پاسخ:
از کاراش 
  • عارفه صاد
  • خوش به حالت، از دستش ندی :)

    پاسخ:
    بیا من خودم ازون بهترم دوستت میشم خیلیم خوبم :))
  • حامد سپهر
  •  اینروزا پیدا کردن دوست خوب خیلی سخت شده قدرشو بدون

    پاسخ:
    می دا نم
  • 𝕮𝖍𝖆𝖗𝖑𝖔𝖙𝖙𝖊 ♬♪
  • روزتون مبارک❤️

    پاسخ:
    مرسی قربونت برم 
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">