ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

اتمام یک کابوس

جمعه, ۶ خرداد ۱۴۰۱، ۱۲:۲۶ ب.ظ

دارم برمیگردم خونه 

تموم شد 

همه سختی هایی که تمام این ۴ سال مسخره متحمل شدم 

تمام این اتفاق هایی که پشت سر گذاشتم 

و همه این آدم هایی که خوب و بد ازشون عبور کردم گذشتم و حالا اینجای زندگیم آدم صبور تر و البته فراری تر از جمعی که شدم که تکلیفش با خودش روشن تره و بیشتر میدونه با خودش چند چنده و کنترل اون ذهن کمالگرا برای سوق دادن به جهتی که باید راحت تر که نه اما ممکن تر شده 

دوست داشتم خودمو محکم بغل کنم و بگم مرسی که دووم اوردی تنهایی تنهای تنهای تنها 

و غریبانه ترین احوالات عجیب غریبو گذروندی پیش اومد هفته ها ازون خوابگاه خراب شده بیرون نرفتی 

از نزدیک شدن به آدمها ترسیدی 

ولی خب الان اینجایی 

میشد راحت ترم اینجا باشی اما خب اون موقع شاید که نه حتما انقدر پخته نبودی 

بابت اشتباهاتت سرزنشت نمیکنم چون زندگی اون موقع خودت بود 

ولی حواستو بیشتر جمع کن از الان به بعد همه چی جدی تر از قبله 

لطفا حواست به خودت باشه 

همه داروندار زندگی من ..

  • ۰۱/۰۳/۰۶
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.