ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

نامهربانی

شنبه, ۲۹ آبان ۱۴۰۰، ۱۲:۱۰ ق.ظ

من این روزا دلم از آدمها زیاد میگیره 

خیلی زیاد 

واقعا گاهی حس میکنم قلبم مچاله میشه و بغضم میگیره 

و حتی تنهایی آخر شب گریه میکنم

داشتم یه بار فکر میکردم اگه من دیگه نباشم دنیا چه شکلی ممکنه پیش بره 

هیچ طوری 

لابد با قبلش مو نمیزنه 

چرا دلم میخواد انقدر ساکت بشم که دیگه انگار وجود ندارم ؟ 

نمیدونم شاید یه مکانیسم دفاعیمه 

شاید باید اتفاق بیفته ...

فقط اینکه دلم گرفته 

واقعا دلم گرفته 

اون استراتژی نداشته های خودم برا بقیه جواب نمیده 

ولی من هنوز اصرار دارم ادامش بدم 

یه دلگرفتگی با دلتنگی زیادی تو دلم حس میکنم ...

 

  • ۰۰/۰۸/۲۹
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.