ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

خاطرات اپیلاسیونی !!

يكشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۹، ۰۸:۵۰ ق.ظ

دیروز یه همراه مریضو صدا کردم میگم رضایت نامه کتبی بنویس بعد برگه رو داده میبینم نوشته من رضایت دارم !! دقیقا همینقدر کوتاه مختصر! 

میگم به چی رضایت داری خب نسبتتو با بیمار بنویس اسمو فامیل خودتو مریضت اومدم میبینم ادامه من رضایت دارم نوشته من پسر پدرم هستم !!

خلاصه پدر پسر رفت عمل شد اومد بعد چند دیقه اومده میگه میشه بهش چیز بدیم میگم کامل که هوشیار شد شروع کنید مایعات بهش بدید میگه نه مایعات نه ،  تریاک !!

جلوی خودمو کلی گرفتم بهش نگم حاجی پششمام :/ :)

 

بعد یه بیمار دیگه اومد برا فردا پرونده تشکیل بده موقع هیستوری گرفتن میگم قبلا عمل جراحی و بیهوشی داشتی خیلی قاطع گفت نه اصلا

منم گفتم عزیزم ینی بینیتو تو هوشیاری کامل عمل کردن؟ 

بعد میگه بینی و کیسه صفرا و آپاندیسمو عمل کردم!!

ولی چون دیگه انقدر اینا روتینن فکر کردم لازم نیست بگم !!

 

کلا دیروز خزون برگ ریزونی بود برا خودش:) 

 

  • ۹۹/۰۷/۲۰

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">