ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

دنیای درون من

شنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۹، ۱۲:۳۶ ب.ظ

اگر بخواهم با خودم روراست باشم میتوانم بگویم اعتمادی دیگر در دلم حس نمیکنم 

خیلی هم حس عجیبو غریبی بابت نداشتنش ندارم 

میدانی حالا حس میکنم من در یک دنیای دیگرم 

میگویم دنیای دیگر چون دیگر مثل گذشته احساسات ادمها دغدغه های ادم ها نیاز های ادم ها نگاه های ادمها و فکر های ادمها برایم معنایی ندارد 

و راست ترش را اگر بخواهم بگویم حوصله اینکه بنشینم و فکر کنم به این موضوع که حالا باید چه معنایی داشته باشد در ذهن من را هم ندارم 

نمیدانم حتی پیدا کردن کلمه برای توصیف حالم انگار کار سختیست 

انگار همه دنیا و اتفاق هایش در حالت اسلو موشن بسر میبرند

من بی حوصله تر از هر زمان دیگری ساکت تر به کتاب های کتابخانه اتاقم نگاه میکنم و پلک هایم را روی همه دنیای خارج از من میبندم تا حتی فکر نکنم 

سرم کمی درد میکند 

نمیدانم چه اتفاقی ممکن است بیفتد 

مهم هم نیست 

به خودم میگویم به دنیای درونت چشم بدوز حالا که در دنیای بیرون کسی انتظارت را نمیکشد 

کاش میخوابیدم بیدار میشدم هیچی یادم نبود 

  • ۹۹/۰۷/۱۲

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">