ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

سیگار

پنجشنبه, ۳ مهر ۱۳۹۹، ۰۷:۴۸ ب.ظ

من که سیگار نمیکشم 

اما همه دختر های دنیا باید به من حسودیشان بشود که وقتی انقلاب را گز میکردیم و تو سیگار میکشیدی کنارت بودم 

 

حالا بماند همه اینهارا در دلم نگه داشتم و به خودت هم نمیگویم که مبادا فکر کنی سیگار کشیدنت چقققدر دلبر است جان من 

 

اما خب مگر میشود حتی موقع راه رفتن هاهم به پک هایت چشم ندوخت 

 

البته میدانی من این روز ها خیلی کمتر احساساتم را نشان میدهم 

حتی به خود تو 

به تویی که قلبم برایت میتپد 

اما خب ...

نمیدانم لابد راه درست تر این است که ساکت بمانم دیگر 

  • ۹۹/۰۷/۰۳

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">