یادم هست
یادم هست آن زمانی که فیلم ملی و راه های نرفته اش را دیدم کمی برایم این حجم از خشونت خانگی عجیب بود
فکر میکردم مگر میشود یک دختر از طرف تمااام مردان زندگیش این حجم از خشونت را متحمل شود
حالا این روز ها که هر روز خبر قتل با داس و تبر و قمه و سر بریده و جمجمه متلاشی شده و کشته شدن به فجیع ترین و وحشیانه ترین حالت ممکن و در بهترین حالت ممکن تا سر حد مرگ کتک خوردن و سیاهو کبود شدن را میبینم با خودم میگویم حجم بدبختی نشان داده شده خیلی کم بوده اجحاف بزرگی بود در حق این داغ های بر دل و سیاهی های بر تن نشسته
مثلا ملی فقط دستش شکست یا فقط پای چشمش کمی کبود شد آن هم فقط کمی
سیاه نشد بدنش ورم نکرد و استخوان هایش کشنده خورد نشد
آن هم لابد میگذارند پای بی عرضگی غول تشنی به اسن نررررر که خب ناموسش ، این لکه ننگ آبروی والای ایل و طایفه اش را پاک نکرده
و من ...
حالا در این شرایط تا جنون و دیوانگی فاصله چندانی ندارم
فقط اینکه « نشاید که نامت نهند ادمی »
نشاید ...
- ۹۹/۰۳/۳۰