ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

نگاه توام از اشک شوق

شنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۹، ۰۱:۰۴ ق.ظ

تو شبیه یه رویایی ...

هرچقدر که زمان میگذره حس میکنم یه توهم شیرین ساخته ذهنمی تا بتونم ادامه بدم تا دردام یادم بره تا خودمو سفت بچسبم

من همیشه از بچگیم یه دنیای خیالی موازی داشتم 

تو دنیام هر چی که دلم میخواست بود 

بماند اغلب اوقات تو بچگیام مینشستم تو یه جعبه و حس میکردم موندم وسط یه اقیانوس بزرگ .. و همیشه سعی میکردم خودمو عروسکمو نجات بدم همیشه داشتم با سارا ،عروسکم حرف میزدم تا نترسه و نگران نباشه چون ما نجات پیدا میکنیم 

برام عجیب بود چرا تو تصوراتم هیچوقت کسی مارو نجات نمیداد 

همیشه خودم خودمونو نجات میدادم 

احتمالا تو همون منجی جا مونده از فکرای بچگیمی 

 

گذشته ... حالا من بزرگ شدم 

کنارت یاد گرفتم صبور باشم  هرچند نتونستم مث تو حواسم به همه دوروبریام باشه تا دلشون نگیره 

 

شبیه تو وجود نداره اینو خودتم میدونی .. خوب میدونی چقدر مهربونی چقدر هوای بقیه رو داری 

من نتونستم و گاهی نخاستم اندازه تو از خودم بگذرم کار سختیه هر کسی از پسش بر نمیاد تو خوب براومدی

 

مرسی بخاطر همه چی 

 

دوستت دارم 

تارا

  • ۹۹/۰۱/۱۶

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">