ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

باگ

سه شنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۹، ۰۶:۱۷ ب.ظ

با اینکه حدودا ده سال از تجربش میگذره هنوز که هنوزه نتونستم باهاش کنار بیام و درکش کنم 

نمیفهمم دلیل این درد هایی که مجبورم تحمل کنم بی حوصلگیا و بی حالیاشو 

و اینکه باید هر بار حس کنم بدنم خالی کرده 

هیچوقت نتونستم بفهمم چرا باید برای اتفاقی که نمیخوام بیفته آماده بشم اونم هر ماه 

چرا طبیعت باید انقدر دردناک باشه 

چرا نمیتونم انتخاب کنم 

واقعا حس اینکه یکی داره زیر شکمتو چنگ میندازه و مهره های کمرت داره دونه دونه از هم جدا میشه و استخون پاهات انگار منفجر میشه کجاش ممکنه طبیعی باشه حتی عدم کنترل روش

امیدوارم ابر انسانها بتونن این باگو برطرف کنن تو اینده دور

تا اولین اولویت پلن  ماه ایندشون نشه تطابق با این سیکل دردناک 

  • ۹۹/۰۱/۰۵

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">