ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

قاعده

دوشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۸، ۰۱:۰۰ ق.ظ

طبق اصل کاری به کارم نداره پس منم کاری به کارش ندارم پیش میرم

لابد اینطوری بیشتر دوس داره و راحت تره

ولی لااقل باید یه خدافظی میکرد

به هر حال خدا پشت و پناهش منو که دیگه نخواهد دید و شنید

  • ۹۸/۰۳/۱۳

نظرات (۴)

طبق این تئوری به این میرسیم که چون شما یه حیوون درنده رو نمیخورین پس اون هم شمارو نمیخوره و این اشتباهه
پاسخ:
راستش من از قضاوت متنفرم 
دلمو شکؤند منم رفتم 
کاری به کار اونکه کاری به کارت نداره نداشته باش!!! :)
عذاب آوره بدون پایان ولی...
پاسخ:
اگه ارزششو داشته باشه حاضرم پاپیش بذارم ولی نداره 
اخ اخ چقدر بده اینطوری بمونی بین زمین و اسمون :/
پاسخ:
سقوطم داد ...
  • ILYA محمد راد
  • گنگ می نویسی اونم چه جور
    پاسخ:
    😂😂
    شرمنده هرجا ابهام داشت بگید توضیح بدم پشت نوشتن هام قضایاست 
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">