ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

این شب ها

يكشنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۸، ۱۰:۱۲ ب.ظ

دارم به تک تک بچه هایی که وسیله هایشان را جمع میکنند نگاه میکنم و ذوقشان برای رفتن 

بغض میکنم به این فکر میکنم با خودم چند چند باشم که هم من راضی باشم هم خودم 

مگر میشود ؟ شدنش که میشود 

آخرین آیس پک دارک را میخورم و سعی میکنم طعمش را خوب به خاطر نگه دارم 

تک تک مغازه ها را وجب به وجب در خاطرم نگه میدارم بوی توت فرنگی را عمیق میان جانم میکشم هنوز بغض دارم هنوز رد اشک روی مژه هایم مانده 

و بغض هنوز با من هست 

چند روزی هست با من است

این روزها عمیق تر حس میکنم 

مگر میشود حس نشوند حرف ها رفتار ها و صداها 

آخ از صداها از لحنشان 

دارم فراموش میکنم خیلی چیزهارا 

میدانی دلم تنگ نشده 

اصلا دلم تنگ نشده 

این بار محکم تر برایش دلیل دارم 

چشم هایم را میبندم حسش شبیه این است که شیرجه بزنم در آب و چشم هایم را باز نکنم شبیه اینکه دلم نخواهد تلاشی برای بالا رفتن و نفس کشیدن بکنم 

اینجا شب ها شلوغ تر میشود آدم ها زنده هستند لااقل بیشتر از یک نفس کشیدن معمولی 

فقط یک چیز را حس میکنم دلم برای یک نفر تنگ شده ۱۰۰۰ کیلومتر آنطرف تر از من ...

به ذوق های داشته و نداشته ام فکر میکنم 

شاید باورت نشود اما به قدم قدم راه رفتنمان همه جاهایی که تنها میروم 

به همه گوجه سبز و نمک هایی که توی ظرف محکم تکان میدهم تا بشود همان که جفتمان دوست داریم 

همین چیزهاست من را سرپا نگه داشته 

دقیقا همین ریسه های تنیده در عمق جان من ...

  • ۹۸/۰۳/۰۵

نظرات (۴)

و نسیمی که به تار و پود صورتم مانند نوازش دستانت میوزد ...
"راستی گمشده ات کیست ؟کجاست؟...."
پاسخ:
چقدر قشنگ 
چقدر ساده 

فقط 1000 کیلومتره...
پاسخ:
فقط ...
برای من هزار ها هزارها هزار ها دلتنگی 
  • هیوا جعفری
  • شاید فکر کنین فراموش می شه ولی من بعد دوسال هنوز فراموش نکردم...
    پاسخ:
    هیچی هیچوقت فراموش نمیشه 
    یه وقتایی یه قدم فاصله هم زیاده
    پاسخ:
    یه وجبم زیاده چه برسه یه قدم 
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">