ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

لحظه انفجار

پنجشنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۸، ۰۷:۵۴ ق.ظ

دیروز رفتم از توی اتاقم دستگیره بیاورم وقتی برگشتم دیدم قابلمه برگشته و روی تمام سه تا گاز کنار هم ، ماهی ریخته رد تکه های ماهی را دنبال کردم و از روی دیوار رد شدم به سقف که رسیدم تکه های ماهی دایره وار پراکنده شده بودند دیگر از لکه های روغن نگویم !

آن لحظه نه به چگونگی تمیز کردن این فاجعه گسترده فکر میکردم و نه به حجم انفجار رخ داده فقط فقط احساس گرسنگی مزمنم به خاطرم می آمد

  • ۹۸/۰۱/۲۹

نظرات (۲۰)

چجوری اینجوری شده بود؟!
پاسخ:
شعله زیرش زیاد بود منفجر شده بود ! 
اوه😮.
فکر کردم گربه اومده تو خونه!
پاسخ:
😁
وای چه حس بدیه غذات جلوی چشمت نابود بشه
پاسخ:
من قسمت پسانابودیش رسیدم !
چجوری اینطور شد؟ مگه تو زود پز بوده :/ 
پاسخ:
نه تو یه قابلمه بدون در بود !
چون حرارت زیرش زیاد بود منفجر شد 
چه بد.
پاسخ:
هوم 
نمیدونستم ماهی منفجر هم میشه
پاسخ:
منم نمیدونستم 
ولی الان دیگه میدونم !!
نهههه :( چه حیف، گرسنگی رو چه کردی؟؟ 
پاسخ:
یه تن ماهی دیگه 
😁😁
پاسخ:
😂😁
پس خیلی زیرش زیاد بوده 😁
پاسخ:
خیلی وحشتناک !!
منم تقریبا یه همچین صحنه مشابهی رو تجربه کردم ولی یه قابلمه فسنجون دستم بود که پام لیز خورد همش ریخت جاهای مختلف خونه. اون لحظه فاجعه آور ترین لحظه تاریخ بود.
پاسخ:
:))
ما از این صحنه ها زیاد دیدیم:)
پاسخ:
:)
توخوابگاهشو ننوشته بودم؛)
پاسخ:
😂😁
خداروشکر لحظه ی انفجار خودت تو آشپز خونه نبودی! اگه بازم اینطوری گرسنه موندی به من بگو‌کلی تخفیف اسنپ فود دارم:))
پاسخ:
یکی از هم خوابگاهی هامون بود تا چند ساعت میلرزید!
😂😁
دیگه بگذریم از بوی بدی که ایجاد میکنه :/ 
پاسخ:
نه سریع پس از واقعه تمیزش کردیم !
تصویرای ذهنیم بعد از خوندن پست و کامنت ها از بالا؛ :|
گربه از پنجره بالای دیوار اشپزخونه اومده ماهی رو برده
زودپز منفجر شده
قابلمه ترکیده؟ مگه میشه!!؟ مگه میشه!!
اهان ماهی شکمش تو حرارت بالا میترکه! منم نمیدونستم :|
خب از اول بگو تن بوده :||||
پاسخ:
هیجان قضیه از بین میرفت !!
سلام
دوستانتون پست گذاشته بودن که تولدتونه
تبریک میگم
امیدوارم عمر شما دراز و پربرکت باشه
تولدتون مبارک تارا بانو :)
پاسخ:
ممنون
وای چرا اینجوری شده بود؟؟؟
پاسخ:
حواسم پرت شده بود آبش تبخیر شده بود از حرارت زیاد منفجر شد !!
نتیجه اخلاقی: دستگیره‌ها رو بذارید نزدیک گاز :|
پاسخ:
اون که اره ولی حواسمونو جمع کنیم خیلی بهتره !
این نوشته شما منو برد به خاطرات دوران دانشجوییم
یه روز میخواستیم غذا تن ماهی بخوریم چون فهمیدیم به غیر از تخم مرغ هم غذاهای دیگه هم هست که بشه بخوریم
تن ماهی گذاشتم بجوشه زیرشو زیاد کردم زود جوش بیاد رفتم تو اتاق دیدم دخترا همه باهم دارن میرقصن از اونجا که من به رقص شادی نه نمیگم با دخترا شروع کردم به رقصیدن
دلی دل دلی دل ...
یک لحظه صدای انفجار و جیغ یکی از دخترای اتاق بغلی به گوشمون خورد
بدو بدو رفتیم آشپزخونه فهمیدم باز مثل همیشه خرابکاری کردم
آب جوش تموم شد و خود تن ماهی تو قابلمه جوشیده و ترکیده
البته خود تن ماهی که دیده نمیشد چون چسبیده بود به سقف و تمام ماهی مثل ترکش رو درو دیوار بود
دیدیم تخم مرغ هم بد چیزی نیست ...

پاسخ:
دقیییقا تاریخ تکرار شد !
فقط من پرو پرو باز تن ماهی گذاشتم بجوشه !!
فکر کن اونقدر با بچه های اتاق اوج گرفته بودیم من نه تنها صدای انفجارشو نشنیدم بلکه یکی ام اونجا بود فکر کرده بود کپسول ترکیده هرچی صدامون کرد نشنیدیم فقط رفتم دیدم بعد ۱۰ مین هنوز که هنوزه داره میلرزه بیچاره!! 
شاهکاری خلق شده بوده از ترکیدن کنسرو....یعنی ندیدی آبش خشک شده؟!
پاسخ:
تو آشپز خونه نبودم برگشتم اتاقم!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">