ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

نازلی

چهارشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۷، ۰۸:۰۹ ب.ظ
مرغ سکوت جوجه مرگی فجیع را در آشیان به بیضه نشسته است ...
  • ۹۷/۰۷/۲۵

نظرات (۱۱)

((:
پاسخ:
؟؟
نتونستم درک کنمش😑😑😑😑
پاسخ:
😑
قراره چی بشه؟
پاسخ:
هرچی 
فرفره ی موی غزل سازِ منی،عزیزجان💜
پاسخ:
:)
#ذوق 
  • حامد سپهر
  • ??what
    پاسخ:
    همین دیگه 
  • یه بنده خدا
  • سخت فهمه یکم!
    پاسخ:
    یکم فقط؟
    قربونِ ذوقت بشه سین.🤗
    پاسخ:
    :) 
  • یه بنده خدا
  • خیلی حالا
    خوب شد؟!
    پاسخ:
    چی؟
  • رضا پویان
  • یه رو باید با صدای شاهین نجفی گوش بدی
    پاسخ:
    اوهوم 
  • یه بنده خدا
  • میگم خیلی سخت فهم بگم خوبه؟!
    پاسخ:
    ای دونو
  • یه بنده خدا
  • oh yes
    پاسخ:
    Ofcourse
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">