ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

کاندوم مهم ترین دغدغه جامعه بشریت

پنجشنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۷، ۱۱:۲۷ ب.ظ

اون با اینکه پاهاش کلی زخم شده بود بازم شلوارک کوتاه میپوشید و بدون اینکه موهای پاهاشو بزنه میومد باشگاه 

 یه بارم دیده نشده آرایش کنه 

دلش میخواد موهاشو پسرونه کوتاه کنه و تیپ آزاد خودشو بزنه 

خانوم بودن اونقدر هاام براش جذاب نیست 

امروز مچ دست چپش برگشت و کبود شد اما جفت بازیاشو برد 


از فقیر ترین محله شهر پیاده سر ظهر رد شد و به داشته هاش فکر میکرد 

به قیافه خسته آدما نگاه میکرد که هدفشون از زندگی زنده موندن بود 

به لباسای کهنه کفشای داغون و امید ته چشمشون 

به مغازه هایی که سالها تغییر نکرده بود و خونه های قدیمی که حالا انگار هیچکس جز اون حواسش بهشون نبود 

به دغدغه آدما

عجیب بود با وجود اون همه سرو صدا هیچی نمیشنید 



بار ها تو اون محله قدیمی که از هر خونه صدای سه چهار تا بچه قدونیم قد که تو بدبختی و فقر بودن و اون اوضاع داغون محله ای که تو کوچه هایی که بچه هاش پابرهنه بازی میکردن سرنگ تزریق دیده بود به این فکر میکرد کاش جای کمک مالی میشد بهشون کاندوم داد تا جون چند تا بچه بی گناه که قراره تو فقر و بدبختی مطلق به وجود بیان و تو فلاکت اسفناک تری از بین برن نجات داد 


و دقیقا همون لحظه به این فکر میکرد اگه کاندوم بگیره دستش تا بتونه بهشون برسونه چه برخوردی ممکنه باهاش بشه 


شاید باید کاندومو از پنجره انداخت داخل خونشون یا گذاشت دم در و زنگ زد و فرار کرد 

مهم نیست چطور 


اما به این فکر میکرد از نون شب براشون واجب تره تا چرخه فقر در حداقل ترین حالت ممکن با سرعت کمتری ادامه و گسترش پیدا کنه 


پیوست مهم: پست قبل نه تنها بیشترین کپی رو داشت بلکه بیشترین آنفالو هم در وبلاگم ثبت شد ! :)  الان دیگه خودمونیم راحت باشید بروبچ !

  • ۹۷/۰۵/۰۴

نظرات (۷)

  • محسن رحمانی
  • o_O
    پاسخ:
    WTF?!!
  • جعفر حبیبی
  • فصل آغاز قصه این بوده ست...
    پاسخ:
    بیشتر شبیه یه پایان انزجاربرانگیزه
    حالا گیریم کاندوم رو رسوند دستشون فرهنگ استفاده شو چطور میتونه بهشون برسونه
    یه موسسه ی خیریه داریم تو شرکت یه کیسی رو معرفی کردن واسه کمک که یه زن با سه تا بچه ی معلول که شوهرش هم تزریقی بوده و فوت شده شما فکر کن آدم چقدر باید تو فقر آگاهی باشه که وقتی میبینه یه بچه ش معلول به دنیا اومد دوباره نره سراغ دومی و سومی
    فقر فرهنگی و آگاهی بدتر از فقر مالیه
    پاسخ:
    با رسم شکل 
    مشکل پست چی بود که به خاطرش آنفالو شدی؟!
    :))) کپی هاش مهمه همیشه نکات مثبت باید تو راس دید باشن.
    پاسخ:
    والا وقت نشد برم بپرسم ازشون ! :/
    بازدیدشم خیلی بالا بود 
    داریم تو کشور زندگی میکنیم که وقتی میای راجب این مسائل صحبت کنی فرار میکنند چون زشته بد هستش یا نه اصلا بد آموزی داره . تو فک کن بیای از تو رسانه یا جلسه های مردمی راجب نحوه استفاده از کاندوم و مزیت های اون صحبت کنی . برای بعضی واقعا صحبت کردن راجب کاندم و سکس  و اینجور مسائل هنوز حل نشده
    پاسخ:
    ضربشو نه تنها خود اون افرادی که در برابر آگاهی مقاومت میکنن میخورن بلکه اون بچه های بی گناه ادامه دهنده این سیکل بیمارن 
    موافقم
    پاسخ:
    اوهوم 
    چه جالب منم خودم این دغدغه‌م بود
    که مثلا چرا یه خانواده فقیر که خرجشونو کسای دیگه میدن
    تو چهار پنج سال اول زندگیشون سه تا بچه میارن
    شاید اگه فقط یه بچه داشته باشن اوضاع خیلی بهتر شه
    اما خب شما جالب تر نوشتی اینارو
    پاسخ:
    عدم آگاهی 
    فقر فرهنگی
    در دسترس نبودن انکانات پیشگیری و بهداشتی 
    کمبود سواد 
    فقر مالی 
    بدبختی بدبختی بدبختی 
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">