ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

نگفتمت

سه شنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۷، ۰۱:۱۷ ق.ظ

نگفتمت که جای بوسه آلتی کریه بر دهان سرخ آتشت مینهند

  • ۹۷/۰۵/۰۲

نظرات (۷)

داشتم با خودم زمزمه میکردم:
نگفتمت مرو آنجا که آشنات منم؟
و همزمان بیان رو باز میکردم که چشمم خورد به عنوان پست جدیدت...
خیلی عجیب بود...
پاسخ:
اوهوم 
نگفتمت هر آنچه گفتی و نوشته ایم کشک بود 
نگفتمت نرو که رفتنت نتیجتا اشک بود 
نگفتمت که این جماعت جریده با خط و رد وحشی نگاهت غریبه اند.. 
پاسخ:
این زمین به قدر یک کفن کفاف ریشه نمیدهد..
دلم مثل بارونی که پیش بینی نشده و تو یه روز تابستونی یهووو میباره برات تنگ شده . دوستانه وار دوست دارم هر جای که هستی شاد و خرم باشی .
پاسخ:
ممنونم 
من شمارو میشناسم ؟
:|
چه سنگین بود این متن
(((:ته پست قبل خوندم اومدم ببینم چی بوده این پست

پاسخ:
عزیز دلم :) 
  • ناشناسی طور
  • عجب تازه دارم اهنگ شو گوش میدم ...
    نگفتمت  نرو که رفتنت نتیج تن اشک بود .
    پاسخ:
    آهنگ عمیقیست
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">