ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

هیشکی

چهارشنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۷، ۰۲:۰۲ ب.ظ

اون دلش کسیو نمیخواست که هرشب باهاش سکس کنه نمیخواست هرشب ارضاش کنه 

اون کسیو میخواست بفهمه دلش اروم هست یا نه 

اون دلش کسیو میخواست که نزنه تو حالش 

دلش کسیو میخواست که بهش پروبال بده تا رویاهاشو واقعی کنه 

تو این سالا کی اومد بهش گفت من میخوام کنارت باشم نه مقابلت 

کی اومد بهش گفت اشتباه کردی خوردی زمین اما میتونی بلند بشی 

کی از راه رسید جای تو ذوق زدنش بهش گفت اینجاها کم گذاشتی 

خودش محکم یه تنه وایساد جلوی همه چی 

نذاشت کسی بفهمه بغض داره چشماش خیس شده 

اره خیلی بد باهاش رفتار شد اما اون دیگه قوی شده بود خیلی چیزایی که میتونست با ارامش یاد بگیره با خالی کردن وجودش فهمید 

تا کی بهش به چشم یه ابزار نگاه میکنید 

تا کی برای بعدنش الانشو کوفتش میکنید 

اون هیشکیو نداشت جز خودش 

هیشکیو...

  • ۹۷/۰۴/۲۷

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">