ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

:) بالاخره دعوت شدم !!

يكشنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۷، ۱۲:۰۶ ق.ظ

باحالترین : قطعا بهار 

مهربان ترین : نیوشای عزیزم 

با ادب ترین : خانوم سه حرفی 

با معرفت ترین : فائزه 

با جنبه ترین : چون کم نظر میذارم خیلی حد جنبه بچه های بیان دستم نیست اما یکی بود هرچی ازارش میدادم خدایی هیچی نمیگفت حذف کرد رفت 

شاخ ترین : یه دختری بود گمنام بمونه بهتره دیگه زیادی شاخ بود من نمیخونمش :/


البته اسم چند نفرم باید بگم چون به یادم بودن و این برام ارزش داشته ته قلبم خیلی زیاد پریشان آفتابگردون و یه نفر دیگه که پاشد رفت کانال زد!!

در کل اینجا آدمای خوب زیادی هست که ممکنه اسمشونو ندونم اما خوبیشونو حس کردم 

  • ۹۷/۰۴/۱۰

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">