ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

اعتراف

دوشنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۷، ۱۲:۲۸ ب.ظ

بیاید ناشناس گونه اعتراف کنیم به هرچی تو دلمون مونده راجع به هرچیزی هم میتونه باشه.




اینم لینک دانلود آغوش.  

  • ۹۷/۰۳/۲۱

نظرات (۶)

بد موقع گذاشتی اینو الان بیشتر حسِ مسخره بازیم میاد تا اعتراف:/
پاسخ:
مسخره بازیم قبوله!
اعتراف میکنم یه چیزی گذاشتم واسه سوپرایزت هروقت اومدی:)))
فقط دارم خدا خدا میکنم از بین نره تا اون موقع!!!
پاسخ:
:) 
من هشتم بعد از ظهر اونجام !! 
من مدتی هست که با وضعیت "اعترافات" تو بلاگ در حال اعتراف به اشتباهاتم هستم.
پاسخ:
با اعتراف احتمال تکرار کمتر میشه
اعتراف میکنم عین یه آدم احمق امسال هم تولدشو تبریک گفتم و عین یه آدم احمق تر منتظرم تولدمو تبریک بگه!
پاسخ:
انتظار حماقت عمیقیه !
ادامه دادن یه رابطه اشتباه!
پاسخ:
...
یه اعتراف تلخ یه اعتراف عاشقانه .
شاید برای هر کسی پیش بیاد که یه بار واقعا به کسی علاقه خاصی داشته باشه یه چیزی شبه عاشق شدن  و این علاقه رو دوست نداشته باشه ابراز کنه یا نتونه بگه راستش من عاشق شدم یعنی عاشق بودم ولی نتونستم بیانش کنم به طور علنی ولی به طور مجازی صد بار بهش گفتم دوست دارم ولی خوب عشق از اول یه طرفه بود ، برای جالبه داستان خیلی ها شبه من هست خیلی ها سوالی که برای من ایجاد میشه چرا باید برای بعضی تو سن 18 یا شایدم 19 این حس به طور عجبی نمایان بشه از این که همه یه بار عاشق میشن همه یه بار دوست دارن با اونی باشن که دوستشون داشن .
از این جا به بعد دروغه  نوشتخ هام
عاشق هیچ دختری نخواهم چون دلبستگی سخت ترین فرمول جهان هست که هیچ فرمول نمیتونه بشکنه تش به ظاهر انسانی خسته ای هستم  دوست دارم دیگر طعم دوست داشتن رو تجرب نکنم دوست دارم وقتی کسی رو دست دارم بهش وابسته نشم که اگه روزی رفت افسرده رفتن نشم . دیگه زندگی رو با تمام قوانین برای من اهمیت نداره به همه میگم یه آب از سر من گذشته واقعا دست دارم به خوابی عمیق فرو برم از نوشته ها خسته کننده از آدم ها خسته از کشور رو لجن از مردم به ظاهر با فرهنگ   و نوشته های های که از امروز به خاک کشید خواهد .
مرسی از تارا گه این پست رو زد :*)
پاسخ:
خواهش
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">