ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

مانده در قلبم

پنجشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۷، ۰۷:۱۲ ب.ظ

آخرین باری که شیمارو بغل کردم آخرین روز امتحانای سوم راهنماییم بود ..

هنوزم گرمی بغلش یادمه 

یادمه محکم بغلم کرد 

هنوز وقتی تو بغلش چشمامو بستم تا اون لحظه رو ته وجودم نگه دارم یادمه 

هنوز یادمه وقتی بغلم کرد مهربون بود باهام 

دلم براش تنگ شده 

الان ۴ ساله شیما دیگه نیست :(

اما بهم یاد داد آدما میتونن همیشه تو قلب ما زنده بمونن 

دلم براش تنگ شده 




آهنگ من ...

  • ۹۷/۰۳/۱۷

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">