ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

تجربه بوسه روی آب !

پنجشنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۶، ۱۲:۴۹ ب.ظ




خب پس از دیدن این عکس که بوسه ای در خشک رود جانمان وسط اصفهان است!

یک بلاگر بیان نمود روزی یار خویشتن را در قایقی نهاده برده دورترها و روی آب   ناگهان.. یاررا ب خویش نزدیک کرده  و..    بوسه ای از مهر و عشق ومحبت   بدون خجالت ..

بعد هم ک لبخندرضایت وکمی خجالت همیشه در خاطره مانده ی یار!


آخ ک چ پست های حال خوب کنی بودن اینا..

ینی هنوزم میشه اومد اینجا وباحال خوب برگشت و سربر ادامه زیست نهاد!


شماهم اعتراف کنید!


اقا ما که اصن نمیدونیم قایق چی هست!!  :)


ولی شگرد خوبی بود!



  • ۹۶/۰۳/۲۵

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">