ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

عشق

سه شنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۵، ۱۰:۱۴ ب.ظ

خب یه جا خوندم عشق آخرین آرزوی فرشته هاست واس آدما برای اینک بتونن رو زمین دووم بیارن

بنظرم اصن عشق تغییراته هورمونی نیست ینی خب عشقو باید باقلب و روح تعریف کرد نه جسم

هرچند ته عشقا ممکنه بهم رسیدن نباشه ولی وجودداره

ی حسه دوست داشتنه بینهایته بدون دلیل حتی غیرمنطقی غیرقابل توصیف 

یه حس محبته بی دریغ

یه گره خوردن بدون انتظار

یه وصل شدن و سنجاق شدن به دل یکی

شایدم یه دلتنگی توام با نگرانی و یکم دلواپسی

هرچی هست مهم بودنش تو وجود آدماست


  • ۹۵/۱۲/۲۴

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">