ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

صدای شنیده نشده اش

شنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۵، ۰۸:۳۷ ب.ظ

صدایش میتواند معجزه باشد

صدایش از عمق وجودش در عمق وجودم مینشیند

صدایش حال دلش را لو میدهد

فرازونشیب صدایش شوقش را دستم میدهد

مهربانی میشود ته جانم

آرامم میکند

حالم راخوب میکند

اصلا صدا چیز عجیبیست    پیچیده ترین ساده ی دنیا


دلم میخواهد همه عمرم ساکت بمانم فقط صدایش را بشنوم

  • ۹۵/۱۲/۱۴