ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

رفتن

شنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۵، ۰۵:۴۵ ب.ظ

وقتی میخوای بری انقد مرد باش ک طرف مقابلو بی دلیل مقصر نکنی

بهونه نده دستش وایسا توچشماش نگاکن دلیلاتو دونه دونه بهش بگو بعدوایسا حرفاشو بشنو

اینجا همه حق با ت نیس اینو بفهم طرف مقابلم اندازه ت حق داره هرچقدم مقصر باشه.


  • ۹۵/۱۰/۱۸